اگر در سرزمین حجاز به ویژه در مکه در عصر نبوی شاهد دولتهای متمرکز و فرا قومی و قبیلهای نیستیم، ولی نمیتوان وجود حاکمیتهای قبیلهای و گاه فراتر از آن را نادیده گرفت. در طائف خاندان بنی عمرو تقفی و در مکه افرادی از خاندان قریش نقشی را ایفا میکردند که برای دولتهای دیگر تعریف شده است. بنیهاشم و بنی امیه را شاید بتوان هیات حاکمه دولت قریشی دانست. آنان نه تنها به قضاوت و داوری در میان مردم میپرداختند و در اجتماع دارالندوه در مسجد الحرام احکام شورایی خود را به تصویب سران رسانده و خاطیان را سخت تنبیه میکردند، بلکه در حوزه امنیت مرزها و حدود تصرفات قبایل ساکن و یا کوچنده و نیزجلوگیری از تعرض دشمنان اقدام به بسیج نیرو و سربازگیری و جنگ تحت فرماندهی یگانه میکردند. شواهد تاریخی بسیاری این مدعا را تایید و آن را به اثبات میرساند. بنابراین اگر اهداف دولت را تامین امنیت داخلی و مرزها، دفاع از حقوق شهروندان، اعمال قانون و مجازات خاطیان و قانونشکنان، قضاوت و داوری، دفاع از سنتها و آداب عمومی پذیرفته شده یعنی فرهنگ مشترک و اموری از این دست بدانیم، در این صورت باید گفت که در مکه و هم چنین در طائف این دولتها در مرزهای محدودی چون دولت واتیکانی وجود داشته است؛ بلکه حتی میتوان مدعی شد که مرزهای حکومت و حاکمیت دولت قریشی از سرزمین و محدوده مکه و پیرامون آن فراتر رفته و شامل سرزمین نجد و حجاز میشده است. این مساله از آن رو مطرح میگردد که مکه در نزد همه مردمان حجاز و نجد از یک موقعیت دینی، اجتماعی و فرهنگی ویژهای برخوردار بوده است و قریشان بر دیگران نوعی اعمال حاکمیت داشتهاند.
اما چگونه مردم سرزمینهای نجد و حجاز تن به حاکمیت قریش اولا و بنیهاشم و بنی امیه از سوی دیگر دادهاند؟ اگر بخواهیم به زبان روز پرسش خود را مطرح سازیم، باید بپرسیم: منشا و عامل مشروعیت سیاسی قریش چیست؟
آن چه میتوان از گزارش تاریخی و اسناد موجود درکتب روایی و تاریخی و به ویژه از گزارش قرآن به دست داد، پذیرش قریشان به عنوان حاکمان به جهت دفاع از کعبه و آیین ابراهیمی است که وجه مشترک همه قبایل نجد و حجاز است. به این معنا که قریشان به عنوان صاحبان کعبه و آیین ابراهیمی ازجایگاهی ویژه برخوردار بودهاند. اگر بخواهیم برای آنان همانندسازی نماییم، میتوانیم نقش آنان را مانند فرزندان ساسان درسرزمین پارس تجسم نماییم. نفوذ و سیطره مذهبی آنان و در اختیار داشتن مرکز آیینی مردمان یعنی کعبه و مسجدالحرام این امکان را بدانان میداد تا در حوزههای دیگر نیز حاکمیت و اقتدار خود را گسترش دهند و به عنوان حافظان سنتها و ارزشهای مردمی در حوزههای سیاسی نیز از اقتدار برخوردار گردند. در حقیقت مردمان به جهت این که آنان را در حوزه دین از صاحبان حق میشمردند، چنین حقی را نیز به تبعیت در اموری غیر معنوی و مادی خود برای آنان قایل میشدند. کسی که دین و ایمان مردمان را در اختیار دارد به همان سادگی، بلکه بسیار ساده تر میتواند دنیای آنان را در اختیار گیرد. این گونه بود که ساسانیان از حوزه اقتداری دین و آخرت و ریاست بر امور معنوی و آتشکدهها به حاکمیت و حکومت دنیوی دست یافتند. چنین حالتی در میان اعراب و تازیان نسبت به قریشان نیز وجود داشت.
بنابراین، علت مشروعیت حاکمیت قریشان بر مردمان تنها به عنوان حافظان ارزشهای معنوی و دینی و آیینی آنان بوده است. قریشان با توجه به این مکانت به مکنت و مال و منال نیز رسیدند و قدرت و حاکمیت خود را در حوزههای دیگر گسترش دادند. این حافظان آیین ابراهیمی واختیاردار و پرده دار کعبه، این مرکز تجسم آیینی ، چنان نفوذ و اختیاری را کسب کردند تا به آسانی توانستند بر همه نجد و حجاز فرمانروایی و اعمال حاکمیت و اقتدار نمایند.
اکنون پیامبر(ص) آماده است تا با هجوم به منشا مشروعیت آنان، قدرت را از دست ایشان خارج کرده و در اختیار خود گیرد. در آیات مکی آن چه دیده میشود، سلب این مشروعیت و ایجاد بحران در آن است. اگر برای پیامبر(ص) این امکان فراهم آمد تا بتواند بعدها در مدینه حکومتی تشکیل دهد به جهت همین سلب مشروعیتی بود که در مکه از قریشان کرده بود. در آیات مکی یورش اصلی به فقدان مشروعیت حاکمیت قریشان است. ایجاد بحران مشروعیت نظام سیاسی قریشان، این گونه انجام گرفت که پیامبرآنان را از دایره حافظان شریعت ابراهیمی و ارزشهای پذیرفته شده جامعه بیرون راند. پیامبر(ص) با ایجاد تردید درسنتها و ارزشهای موجود و انتساب آن به سنتهای غیر ابراهیمی و بیان این که قریشان نتوانسته و یا نمیخواهند از ارزشهای راستین ابراهیمی جامعه دفاع کنند، بلکه آنها را به کناری نهادهاند و بر خلاف ارزشهای مشروعیت بخش حرکت میکنند، میکوشد تا مشروعیت سیاسی قریشان را سلب نماید.
پیامبر(ص) میکوشد تا به مردمان بنمایاند که دولت قریشی به پیمان خود پایبند نبوده است و ارزشهایی را نادیده گرفتهاست که بقای مشروعیت سیاسی آنان بدان وابسته است. سلب مشروعیت و ایجاد بحران مشروعیت از اهداف اصلی آیات قرآن در عصر مکی است. این آیات مینمایاند که آیین راستین ابراهیمی که مشروعیت سیاسی قریشان بدان است، چه بوده است و اکنون دولت قریشی به عنوان حافظ ارزشهای جامعه، چه ارزشهای را به جای آن ترویج میکند و تحکیم میبخشد. در حقیقت با روشن شدن عملکرد دولت قریشی و ضعف آن در حفظ و دفاع از ارزشهایی که منشا و عامل مشروعیت سیاسی و اقتدار آن بوده است، این امکان برای پیامبر(ص) فراهم میآید که مردم را از دورآن پراکنده و از حمایت از چنین دولتی سلب نماید. کم ترین اثری که این شیوه داشت، ایجاد تردید به ویژه در بیرون مرکز قدرت یعنی در قبایل و شهرهای دیگرحجاز و نجد بود. کاری که باید برای رسیدن به حکومت و ایجاد دولت اسلامی مبتنی بر ارزشهای الهی، ابراهیمی انجام میگرفت. آیات مکی به خوبی از عهده این مهم برآمدند و این گونه است که پیامبر(ص) توانست مشروعیت حکومت و دولت قریشی را سلب نماید و مردمان مدینه و سپس سایر شهرها و قبایل را به سوی خود جلب نماید.
در برابر قریش میکوشد تا مشروعیت خود را حفظ کند و بنمایاند که هم چنان حافظ ارزشها و سنتها و آدابی است که بر پایه آن حکومت آنان مشروعیت یافته است. در حقیقت جنگ قریش و پیامبر(ص) تنها در حوزه اعتقادی صرف نیست. اگر این چنین بود و قریشان احتمال میدادند که فعالیتهای صرف فرهنگی و اعتقادی پیامبر(ص) آسیبی به مشروعیت سیاسی و اعمال حکومت و حاکمیت آنان وارد نمیسازد، هرگز به چنین شدت و حدتی به مبارزه با رسالت پیامبری(ص) بر نمیخاستند. اما آنان دریافته بودند که هدف اقدامات پیامبر(ص) ایجاد بحران در مشروعیت حکومت و مشروعیتزدایی از آن است. از این رو، گاه با وعده مکنت و ثروت و یا توزیع آن با پیامبر و گاه با تهدید و ارعاب می کوشیدند تا به اهداف خود و جلوگیری از ایجاد بحران مشروعیت دست یابند.(زمر آیه 39 و 40) اما پیامبر از همان آغاز اهدافش را به روشنی بیان میدارد و نه تنها فلسفه رسالت خود را روشنگری بلکه ایجاد حکومتی میکند که احکام و قوانین آن را به اجرا گذارد. بی گمان بدون داشتن حکومت و اقتدار پیامبر نمیتوانست بسیاری از ماموریتهای خود را انجام دهد. چگونه میتوانست در برابر فقدان عدالت توزیعی در ثروت و عدالت اجتماعی و فرهنگی بیایستد بدون آن که اقتداری داشته باشد؟ آیا بدون حکومت و اقتدار میتوانست حدود و تعزیرات را نسبت به مخالفان و قانونشکنانی اعمال نماید که احکام الهی را زیر پا میگذارند؟ از این رو، او برای ایجاد یک امت مومن و عامل نیاز به اقتدار مشروعی داشت که میتوانست آن را از طریق سلب مشروعیت از دولت قریشی به دست آورد. همه اقدامات وی در دوره مکی در راستای کسب این اهداف( ایجاد بحران در مشروعیت قریشی و تضمین و ایجاد آن برای دولت اسلامی) انجام میشد. آثار این اقدامات هر چند در مکه خود را به سرعت نشان نداد، ولی به خوبی در مییابیم این اقدامی بود که بعدها نتیجه داد و پیامبر(ص) توانست حکومت مستقل خود را نخست در مدینه و سپس در حجاز و نجد تشکیل دهد.
نکته ای که در پایان میخواهم از آن یاد کنم این است که پس از پیامبر(ص) هر حکومتی میکوشد تا خود را به قریش منتسب کند تا پذیرش آن ازسوی قبایل آسان گردد؛ زیرا ایناندیشه که حکومت و حاکمیت از آن قریش است در میان اعراب تازی به عنوان یک اصل از دیر باز پذیرفته شده بود و مردمان حکومت و حاکمیت هر کسی را بیرون از دایره قریش نامشروع قلمداد میکردند.