در مهروزی میتوان این ادعا را مطرح کرد که هیچ کس چون پیامبر بزرگوار اسلام نبود. از این رو خداوند وی را به این صفت میستاید که او رحمت برای جهانیان است. نسبت به همه چیز محبت و مهر میورزید و این مهروزی حتی دشمنان و بلکه جانوران و از این بالاتر جامدات را در بر میگرفت.
دیده ایم که برخی برای جانوران اهلی خود اسم و نام خاص میگذارند و آنها را به نامهای خاص و اختصاصیشان میخوانند ولی کم تر دیده شده است کسی برای اشیای پپرامون خود نام اختصاصی بگذارد و هر گاه آنها را بخواهد نام علم و خاصشان را ببرد. پیامبر بزرگوار اسلام چنین بود. از این رو، در سیره آن حضرت میخوانیم که برای تمام ابزار و آلات زندگی آش اسمیخاص گذاشته بود. اسبها، شمشیرها و عمامههایش اسمی خاص داشتند. نام یکی از شمشیرهایش را ذوالفقار گذاشته بود. این همان شمشیر دو دمی است که در جنگی به امیر مومنان (ع) میبخشد.
این نامگذاری اختصاصی حتی برای چیزهای پیرامون، جز این نیست که همه موجودات مورد محبت و عشق ایشان بودند و گویی برای همه چیز شخصیتی قایل بود. این محبت دو سویه بود. داستان ستون حنانه یکی از این موارد است که پس از ساخت منبری برای رسول خدا این ستون که پیامبر بدان تکیه میداد و سخنرانی میکرد، در فراق و جدایی آن حضرت ناله سوزناک سر میدهد. این همه نیست جز این که این چیزها عشق و محبت پیامبر را درک میکردند و به آن پاسخ میدادند.
تاریخ این روش را در مورد انسانی غیر از او سراغ ندارد و در حقیقت این روش حکایت از این میکند که او نماد عشق و محبت انسانی نسبت به همه هستی بوده است بدون آن که فرقی میان انسان و جاندار و بی جان بگذارد. ما با این سیره پیامبر که اسوه و سرمشق ماست، هنوز که هنوز است نمیتوانیم از او در ابراز علاقه و دوستی و محبت به جانواران پیروی کنیم و نامهای اختصاصی برای جانوران پیرامونی خود بگذاریم و از این کار خجالت میکشیم و نوعی سبک سری میشماریم، چه برسد که برای چیزهای بیجان نامهای اختصاصی بگذاریم و برای تلفن همراه و رایانه و ماشین خود یک اسم خاص و علم داشته باشیم.
این عشق و محبت و دوستی پیامبر تجلی همان عشق و محبت الهی است که در او به خوبی ظهور و تجلی کرده و نشان داده شده است. خداوند که خود را به محبت و مهر میستاید و میفرماید که رحمت و مهرش بر خشمش پیشی گرفته است، به ما میآموزد که اگر خشم هم میگیریم این خشم باید در راستای همان محبت و عشق عام و کلی باشد. مانند خشم پدر و مادری نسبت به فرزند که در صورت دیدن خلاف خشمگین میشوند، چون این خشم برخاسته از عشق و محبت پدر و مادر است تا فرزند دست از رفتار ناهنجارش بکشد. خداوند نیز این گونه است که خشمش ریشه در محبت دارد، چون رحمت و محبتش بر خشمش پیشی گرفته است و این خشم نیز نتیجه همان محبت و رحمت واسع و گسترده الهی است که همه جهانیان را در بر گرفته و نعمت وجود و هستی به ایشان بخشیده است. پیامبر هم چنین بود. اگر خشم میگرفت برای تنبیه و بیدار کردن بود، تا غافل و جاهل را به خود آورد، و در حقیقت ریشه و خاستگاه خشمش همان رحمت و محبت عام او نسبت به همه جهانیان بوده است.
چیز دیگری که از پیامبر به عنوان سیره نقل میکنند این است که وی این عشق و محبتش را ابزار میکرد و نشان میداد. بسیاری از ما از ابراز عشق و نشان دادن آن خودداری میکنیم و گمان این داریم که این کار نادرست است. در حالی که پیامبر این عشق و محبت خود را در حلوی همگان نشان میداد و ابراز میکرد. بارها دیده شده بود که آن حضرت عشقش را به دختر و نوادگانش نشان میداد و ابراز میکرد. در سفر فاطمه(س) آخرین کسی بود که با وی بدرود میگفت و وداع میکرد و در بازگشت از سفر نخست به دیدار وی میشتافت. نوادگانش را در آغوش میکشید و میبوسید و بر دوش میگرفت و حتی در نماز آنان را از دوشش بر زمین نمیگذاشت. با آنان بازی میکرد.
این شیوه و روش عملی ایشان درباره همه چیز بود. وی حتی نسبت به چیزها این عشق و محبت را ابراز میکرد. وقتی از کنار کوه احد میگذشت، با چشمان پر فروغ و نگاه از محبت لبریزش احد را مورد عنایت قرار میداد و میگفت: جبل یحبنا و نحبه ؛ کوهی که ما را دوست دارد و ما هم او را دوست میداریم. این گونه بود که حتی کوه و سنگ هم از مهر و محبت او بهره میبردند و ایشان نسبت به آنها ابراز علاقه میکرد.