چیزی که ما از بچگی بدان عادت داده شده بودیم خواندن پدر به نام آقاجان و نام مادر به ممه بر وزن ننه بود. اگر میخواستیم به شکل سوم شخص از آنها یاد کنیم بر پایه تربیت منطقه ای یادکرد آنان به پیر(به زیر نخست و زبرکشیده دوم ) و مار (به کشیدن الف) بود؛ یعنی چیزی همانند پدر و مادر در گویش تیپوری و کادوسیان و مادیان، همانی که اکنون به گویش مازنی و گیلکی و گالشی و طبری شناخته میشود با کمیتفاوت در سراسر منطقه تبرستان و رویان و دیلمان و گیلان، از استاراآباد گرفته تا آستارا و از شمال تهران و سمنان و زنجان گرفته تا اشکور و طالقان و تالش همه به این گویش پارسی کهن سخن میگویند و یادگاری زنده از دوره مادها و هخامنشیان و اشکانیان را نگهداری میکنند.
این عادت ما بود تا این که کمی بزرگتر شدیم و به غیر از محیط خودمان هم رفتیم که با آداب و سنتهای متفاوت و گاه شگفتانگیزی رو به رو شدیم. یکی همین خواندن پدر و مادر به نام شناسنامهای آنان بود. در آغاز گمانم این بود که شاید این کسانی را که به نام میخوانند از خویشان دور و نزدیک ایشان است، ولی پس از کمی درنگ دریافتم که این نامهایی که به کار میبرند نام پدر و مادرشان است. تو گویی دو بیگانه هستند که نام دیگری را به کار میبرند. گونهای از اشمئزاز در ایشان برای خواندن پدر و مادرشان به صورت بابا و آقا و مامان و ننه و دیگر اشکال آن بود. در حالی که به نظر میرسد خواندن نامهای شناسنامهای هیچ گونه دلالتی بر محبت و عشق و دوستی نمیکند و این نوع احترام نسبت به پدر و مادر در حکم بیاحترامی است و شگفتتر آن که در برخی مناطق رواج پیدا کرده است.
در روایت است هنگامی که آیهای از سوی خداوند بزرگ فرو فرستاده و در آن به مسلمانان دستور داده شد که آن حضرت را به "یا رسول الله" بخوانید و به نامش نخوانید، دختر بزرگوارشان فاطمه(س) ایشان را بر پایه همین آموزه و دستور الهی به عنوان یا رسول الله خواند. پیامبر (ص) رو به دخترشان کرد و فرمود: تو مرا "پدر جان" بخوان؛ زیرا در این هم خشنودی من است و هم خشنودی خداوند.
در آیات قرآن هر جایی که فرزندان پدران را میخواندند به صورت پدر جان و یا پدر جانم (یا ابت و یا ابتی) است.
در روایتی از امام موسی کاظم (ع) از پیامبر بزرگوار اسلام (ص) نقل شده است که آن حضرت فرمود: از حقوق پدران چهار چیز است: یکی آن که ایشان را به نام نخوانند؛ دوم آن که پیش از ایشان حرکت نکنند؛ سوم آن که پیش از ایشان ننشینند؛ چهارم آن که کاری نکنند تا مردمان ایشان را دشنام دهند.