سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در وصف جمع فرومایگان فرمود : ] آنانند که چون فراهم آیند پیروز گردند ، و چون پراکنده گردند شناخته نشوند [ و گفته‏اند امام فرمود : ] آنانند که چون فراهم آیند زیان رسانند و چون پراکنده شوند سود دهند . [ گفتند زیان فراهم آمد نشان را دانستیم سود پراکنده شدنشان چیست ؟ » فرمود : ] خداوندان پیشه‏ها به سر پیشه‏هاى خود بازگردند و مردم از آنان سود برند : چون بنّا که بر سر ساختن بناى خود رود و بافنده که به کارگاهش و نانوا که به نانوا خانه بازگردد . [نهج البلاغه]
سیره
کوخ و کاخ
  • نویسنده : منصوری:: 85/2/27:: 8:0 صبح
  • اگر انسان خدایی شود و معیار علم و علمش خدا شود، چنین شخصی فرق نمی‌کند در کاخ باشد یا در کوخ یک رفتار ثابت و مشخصی دارد. مرادم از کاخ نه این است که کاخ نشین باشد. چون به هر حال رفاه و اتراف آدمی‌ را دگرگون می‌کند و شاکله و شخصیت وجودیش را به هم می‌ریزد. بلکه مرادم این است که فرق نمی‌کند در کوخی زندگی می‌کند و با مردم کوچه و بازار و به قول اهالی دانش جامعه شناسی با توده مردم باشد و یا در میان قدرتمند و یا حتی خودش در اوج قدرت و اقتدار باشد، در همه این حالات و احوال برایش هیچ فرق نمی‌کند و رفتار و کردارش یکسان است. چون اندیشه و بینش و منش و نگرش و گرایشش  همان است که هست. یعنی شخصیت وی که خدایی و ربانی است نمی‌گذارد طوری دیگری باشد. قرآن می‌گوید «کل یعمل علی شاکلته»؛ یعنی هر کسی بر پایه شاکله و شخصیت وجودی‌اش عمل می‌کند. «از کوزه همان تراود که در اوست»، این چون خدایی شده نمی‌تواند گونه‌ای دیگر باشد. این مساله یک چیزی در مایه همان عصمت است. هر چند که خود عصمت به این معنا نباشد، ولی از نظر کارکرد و نقشی که بازی می‌کند همان نقش و کارکرد عصمت را دارد. البته کسانی که هنوز شاکله و شخصیتشان جا نیافتاده و هر لحظه ترس سقوط و هبوط دارند باید یک چیزی داشته باشند که گاه به آنان نهیب بزند که آقا کجا می‌روی و «این تذهبون»؟ به کجا چنین شتابان؟ اما آدم‌هایی که شاکله و شخصیتشان جا افتاده و دیگر به هر بادی نمی‌لرزند و شیطان نیازمند طناب و ریسمان‌های کت و کلفت هستند مانند شیخ انصاری، چنین افرادی برایشان فرق نمی‌کند طلبه‌ای در دزفول باشند و یا حاکم تمام شیعیان جهان. البته برخی دیگر عصای احتیاط را بر می‌دارند تا خدای ناکرده گرفتار عجب و خودبزرگ‌بینی نشوند، به ویژه وقتی که در کاخ قدرت  نشسته باشند.

    می‌گویند آیت الله العظمی ‌بروجردی در پستوی خانه‌اش دیک‌های قدیمی‌ و درب و داغانی را نگهداری می‌کرد و هر زمانی که می‌دید که چه سان مردم و امت شیعه ایران و جهان به وی احترام می‌گذارند و فرمانش را به دل و جان می‌خرند و حکومت‌ها از وی هراسانند، در آن زمان می‌رفت سری به این دیک‌های سیاه اول طلبگی‌اش می‌زد که فراموش نکند کیست؟

    آنان این سیره را از پیامبر (ص) و امیرمومنان (ع) به ارث داشته‌اند و به حقیقت شیعه و پیرو ایشان بودند. امیرمومنان (ع) در کاخ قدرت کوفه همان گونه بود که در چاه‌های مدینه و نخلستان‌های آن در هنگام کشاورزی و چاه کنی، بدون این که در هیچ یک از ابعاد وجودی‌اش تغییر رخ دهد. بلکه وسواس ایشان در این بیشتر بود. چون می‌کوشید بیشتر احتیاط کند.

    پیامبر اکرم (ص) در روزی که در شعب ابی طالب گرفتار محاصره اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و... بود با پیامبری که تمام حجاز تحت حاکمیت وی بود هیچ فرقی در رفتار و منش و کنشش نداشت. در سال دهم هجرت در اوج قدرت و اقتدار سیاسی و نظامی‌، عرب بیابانی خدمت پیامبر می‌آید و بر پایه آن شهرتی که از پیامبر و چیرگی و غلبه بر همه شهرها و روستاها می‌شنود، در نزد پیامبر به لکنت می‌افتد. پیامبر ناراحت می‌شود از این که مردی به دیدنش به لکنت افتاده است. او  را در آغوش می‌کشد و به خودش می‌فشارد و می‌فرماید: برادر! هون علیک! بر خود آسان گیر. از چه می‌ترسی. بگو ببینم چی می‌خواهی؟ من از پادشاهان نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می‌دوشید.من هم مانند توام. هر چه می‌خواهی بگو.

    این گونه است که ترس را از کسانی که گرفتار ابهت و قدرت و اقتدارش شده‌اند می‌زداید و نمی‌گذارد که این توهم و خیال در وی باقی بماند.

    در اداره هستند کسانی که پیش از این همکار و همدرس و... تو و من بوده‌اند ولی حالا که به جایی رسیده‌اند با ساخت یک دیوار امنیتی می‌کوشند تا خود را در یک فضا و جایگاه دیگر قرار دهند و از قدرت خود استفاده نادرست و بد کنند. در حالی که هیچ تفاوتی با دیروز خودشان ندارند. این‌ها از سوی دیگر همان شاکله و شخصیت پیشین خود را حفظ کرده‌ ، و هیچ تغییری نکرده‌اند ولی از سوی دیگر خود را کس دیگری می‌بیننند. آنان هر چند در گذشته در کوخ بودند ولی در کاخ غرور و تکبر و خودبزرگ‌بینی زندگی می‌کردند. این‌ها از همان آغاز ترس و تقوای خدایی نداشتند ولی تنها زمینه بروز و ظهور را پیدا نکرده بودند و حالا همانی که بودند در اوج قدرت اعتباری و ناپایدار به رخ من و تو می‌کشند. به قول امام خمینی در درون همه ما یک دیکتاتور وجود دارد که زمنیه بروز نیافته است.

    آیا نمی‌خواهیم از همین امروز برای فردای قدرتمان فکری بکنیم؟ و یا آنهایی که اکنون در یک قدرت و کاخی قرار گرفته اند نمی‌خواهد به دیروز خودشان بیاندیشند که چه بوده اند؟ این سیره پیامبران است و این هم سیره بعضی‌ها. ببیند تفاوت ره از کجا تا به کجاست؟

       


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 53926
    بازدید امروز : 6
    بازدید دیروز : 4
    ............. بایگانی.............
    بهار 1385

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    سیره
    منصوری

    .......... لوگوی خودم ........
    سیره
    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........