سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و بر پلیدیى که در پارگین بود گذشت و فرمود : ] این چیزى است که بخیلان در آن بخل مى‏ورزیدند . [ و در روایت دیگرى است که فرمود : ] این چیزى است که دیروز بر سر آن همچشمى مى‏کردید . [نهج البلاغه]
سیره
شتر فراری
  • نویسنده : منصوری:: 85/3/29:: 5:52 عصر
  • اخلاق سیاسی یکی از مباحث مهم در حوزه اندیشه سیاسی است. کتاب های بسیاری از زمان های کهن تاکنون در این باره نوشته شده است. حتی می‌توان قابوسنامه ، کلیله و دمنه ، مرزبان نامه و گلستان را در این حوزه شمرد. سیاست نامه خواجه نظام الملک و اخلاق ناصری و کتب دیگر نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده و ماکیاولی در شهریار نیز بدان پرداخته است. اصول و عرف روابط بین الملل نیز بر چارچوب آن می‌چرخد. من نمی‌خواهم در این جا این اصول اخلاق سیاسی را از کتب نظری بازخوانی کنم.‌ خوانش آن را می‌توانید خودتان انجام دهید و اگر خواستید بازتولید کنید. من به عنوان یک مسلمان نمونه عینی و عملی از یک رفتار و منش سیاسی پیامبر (ص) را نقل می‌کنم و از شما می‌پرسم تا چه اندازه دولتمردان ما بدان وفادار بوده اند و آیا به حق و راستی و درستی ما شیعه بوده ایم یا نه؟

    روزی مردی بیابانی به حضور پیامبر مشرف شد و از آن حضرت چیزی خواست.‌ پیامبر به او عطا کرد. سپس از او پرسید: آیا به تو احسان و نیکی کرده‌ام؟ آن مرد گفت: نه! هرگز به من احسان و نیکی نکردی.

    یاران از ناسپاسی این مرد خشمگین شدند و قصد اذیت او را داشتند، اما پیامبر آنان را از تعرض به وی بازداشتند.

    آن گاه حضرت به منزل رفتند و مقداری بیشتری را به او عطا کردند و فرموند: آیا اکنون از من راضی و خشنود شده‌ای ؟ گفت: آری یا رسول الله!

    آن حضرت آن گاه رو به مرد بیابانی کرد و گفت: چون نزد یارانم سخنانی گفتی که آنان را آزردی و آنان نسبت به تو بدگمان و بدبین شدند ، اگر دوست داری نزد آنان می‌رویم و تو خشنودی خودت را بیان می‌کنی تا بدگمانی از ایشان زدوده شود. آن مرد پذیرفت و به همراه پیامبر نزد یاران آمدند و پیامبر فرمود: این مرد از ما راضی و خشنود گشته است.‌ آیا چنین نیست؟

    بیابانی گفت: آری ! خداوند به تو و خانواده‌ات پاداش نیکو دهد!

    آن گاه پیامبر رو  به یاران کرد و فرمود: مثل من و این مرد مانند کسی است که شترش فراری شده و مردم در پی آن کرده‌اند تا آن را بگیرند و به صاحبش برگردانند ولی شتر می‌ترسد و از ترس مردم بیشتر می‌گریزد. اما صاحبش می‌گوید: رهایش کنید! من خودم می‌دانم چگونه او را رام کنم.‌ آن گاه به آرامی ‌نزد شترش می‌آید و دستی به سرش و رویش می‌کشد و خاک و غبار از تن و چهره‌اش می‌زداید و آرام آرام افسار او را به دست می‌گیرد.‌ اگر من شما را با این مرد تنها می‌گذاشتم شما او را به خشم و به گناه اهانت و بد زبانی‌اش به قتل می‌رسانیدید و او در حال کفر داخل دوزخ می‌شد. ( سفینه البحار ، محدث شیخ عباس قمی‌، ج 1 ص 416)

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 53980
    بازدید امروز : 5
    بازدید دیروز : 8
    ............. بایگانی.............
    بهار 1385

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    سیره
    منصوری

    .......... لوگوی خودم ........
    سیره
    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........